محیا جونمحیا جون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

دخمر طلای مامان

من تونستم

خودم به تنهایی تونستم کاپشنمو بپوشم. الان جوراب،کفش و گاهی اوقات شلوارمو خودم میپوشم. ...
13 بهمن 1392

دومین شب یلدای دخترم

دختر نازم شب یلدا بابا رفت خونه مادر جون با عمه جونی ها سرشون جمع بود و من و شما خونه آقاجونم بودیم آخر شب یه سر رفتیم اونجا تا بابا بریم خونه این عکسم مال خونه مادر جون. ...
13 بهمن 1392

تلخ ترین خاطره

امسال هم قرار بود طبق هر سال یه شب قبل شب یلدا با خاله های مامان و بچه هاشون دورهم جمع شیم و شب یلدا هم با خانواده بابا که اون اتفاق خیلی بد پیش اومد. بله اتفاق بد اونم این بود که مامان آقاجونشو از دست داد و.............   سال قبلش بود که همه شب یلدا خونه خاله جون جمع بودیم و هندونه شب لدامون رو آقاجون شکوند اونم با شوخی و خنده به همه میگفت ازم عکس بگیرین تا یادگاری براتون بمونه.بخاطر مریضیش حوصله شلوغی رو نداشت اما اونشب دوست داشت همه شلوغ کنیم و بخندیم  ولی افسوس امسال.................. همه خونه آقاجونم جمع شدیم و فقط براش قرآن و دعا خوندیم. برای شادی همه پدر بزرگا که دیگه تو جمع ما نیستن مخصوصا پدر بزرگ سید من صلو...
13 بهمن 1392